از دورترين سالها
هر روز
باد تكان ميدهد
پيراهن سپيدت را
بر شاخههاي نور
و تو
هر روز
تن ميشويي
در چشمهي سپيدهدم.
از دورترين سالها
شمشيرت بينيام
از دستي به دستي
و در هر دستي صيقليتر از پيش
فرياد دورِ گلويي است
كه شعر سوختهي زمين را ميسرايد.
از دورترين سالها
هر ماه
حراميان
گردنبند آسمان را ميدزدند
و باز تو ميآيي و
ماه را
بر سينهي آسمان مينشاني.