آسمان شهرمان
پر است از شكوفه.
هزار – هزار گلواژه
از گلوهاي برافراشته و
چشمان فراخ
پر ميكشند تا هر كجا
و آسمان شهرمان بهاري ميشود.
چه زيباست شهرمان
در اين غروب ديگرگون!
آه، اگر صورتگري جاودانه كند
تماشاي مردم را
از روي پل
خيره در شكفتن آوازها!
يك گلستان كتاب و صدا!
آنكه رنگينكمان زيبايي
در لوح باورش نقش مستي نميبندد
بگو به تماشا بيايد
كه در ميدان شهر
گيلاسها را
از شعور و شعر سرشار كردهاند.